به گزارش خبرگزاری حوزه، اشعاری جانسوز از علما و محبین اهلبیت علیهم السلام در رثای امام حسن عسکری علیه السلام سروده شده که می خوانیم؛
مرحوم آیتالله شیخ علی صافی گلپایگانی
باب گرامی تو شد یا حجت الله
مسموم از زهر جفا آجرک الله
دردا امام عسکری اندر جوانی
شد کشته و رفت از جهان از ظلم بد خواه
بهرش ولی عصر اندر سوگواری است
اشکش روان از دیده وز دل ناله و آه
ما شیعیان هستیم غرق شیون وغم
با حجت حق در عزا هستیم و همراه
بر سینه و بر سر زنیم امروز و امشب
گوییم او را تسلیت زین درد جانکاه
یا رب ظهورش را نما از لطف نزدیک
تا انتقامی گیرد از این قوم گمراه
خواهد (علی صافی) از درگاه ایزد
تا آید از پرده برون آن رهرو راه
سید حمیدرضا برقعی
یازده بار جهان گوشهی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهی جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست، ولی روضهی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون میگفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
ساقیا ما همه از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایهی الطاف “امامت” مستیم
محو در روشنی گنبد زردت مثل
یاکریمان نشسته سر بامت مستیم
” نَحنُ کَهفُ لِمَنِ التَجَاَ اِلَینا “گفتی
عمری از لذت فحوای کلامت مستیم
به همان کرببلایی شدن مان سوگند
هم چنان با یکی از پنج علامت مستیم
مینخورده همه اصحاب تو اقا مست اند
مینخورده همه، چون “ابن هشامت” مستیم
وَ تَصَدَّق… همه هستیم “ابوهاشم” تو
سالها با کرم و لطف مدامت مستیم
نان تو بادهی ما کاسهی تو ساغر ماست
تا سحر با نمک سفرهی شامت مستیم
ساقیا مرحمتی پشت در میکده ایم
به امیدی به در خانهی تو آمده ایم
شیعه از پرچم تو حولهی احرام گرفت
حرم الله حریم حرمت نام گرفت
قبلهی قبله تویی کعبه به تو رو زده است
حجرالاسود از ایوان طلا وام گرفت
خضر اولاد علی! آب حیاتش دادی
هر که از دست کریمانهی تو جام گرفت
فقه را با نفست بار دگر جان دادی
احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت
جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد
و دعای تو فقط بود به هنگام گرفت
بی گمان زیر سر معجزهی چشم تو بود
شیر درنده اگر در قفس ارام گرفت
اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت
عاشقی که لقب زائر گمنام گرفت
غافل از هم و غم شیعه نشد مهدی تو
از سجایای پسندیده ات الهام گرفت
وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد
وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت
وارث سینهی آزردهی زهرا نفست
موقع گفتن تکبیره الاحرام گرفت
در مناجات شب اخر خود افتادی
پیش چشمانتر همسر خود افتادی
گریهی چشم ملک از قبل مهدی بود
چقدر خوب سرت در بغل مهدی بود
ناله کردی همه با مهر جوابت دادند
تشنه بودی و سپس جرعهای آبت دادند
اهل خانه کفنی بر تن پاکت کردند
بعد تشییع بلافاصله خاکت کردند
پیکرت تابش سوزندهی خورشید ندید
بوریا جای کفن دور خودش دید؟ ندید
سامرا با سپر و سنگ و سنانت نزدند
پیرمردان که عصایی به دهانت نزدند
سامرا صحبتی از گودی گودال نشد
سینه ات زیر سم اسب که پامال نشد
سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت
آه… ناموس تو آقا به اسارت که نرفت
حسین ایمانی
چه حال وُ هوایِ عجیب وُ غریبی
عجب بویِ یاسی عجب بویِ سیبی
حسن جان حسن جان حبیبی حبیبی
حسینی تباری مُجیبی نَجیبی
تو آقایی وُ من گدایِ عطایم
گدایِ عطایِ شهِ سامرایم
به مسکینِ درمانده خود عطا کُن
برایِ زیارت گدا را سوا کُن
وَ روزیِ این سینه زن سامرا کُن
بِدِه کربلا وُ دلم کربلا کُن
تو بَر زانویِ کودَکت جان سِپُردی
به تشتِ طلا کعبِ نِیْ که نخوردی
نَفَس می زدی رویِ پایِ نگارت
نَبوده به نیزه سرِ نِیْ سوارت
نرفته به غارت سرِ شیر خوارت
نَشَد صحبتی در حرم از اِسارت
کسی مویِ دردانه اَت را کشیده؟
وَ یا مَرکبی رویِ جسمَت دویده؟
تو هم روضه خوانِ حسینی وُ گودال
وَ آن جسمِ صد چاک وُ زخمی وُ پامال
حرم آتش وُ دامن وُ مویِ اطفال
لگد آمد و دختری رفته از حال
بخوان سامرا روضه ای کربلایی
بگو یا حسین ذکرِ مهدی کجایی










نظر شما